امام حسین(ع)

دعای امام حسین(ع) در روز عاشورا

دعایی که جناب دکتر سنگری در جلسه میلاد حضرت زهرا توصیه کردند

حضرت امام صادق(علیه السّلام) روایت شده که این دعا را خواند:

اللّٰهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كُرْبَةٍ، وَأَنْتَ رَجائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ، وَأَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ، كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤادُ، وَتَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ، وَيَخْذُلُ عَنْهُ الْقَرِيبُ وَالْبَعِيدُ، وَيَشْمَتُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتُعْيِينِي فِيهِ الْأُمُورُ أَ نْزَلْتُهُ بِكَ، وَشَكَوْتُهُ إِلَيْكَ راغِباً فِيهِ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَكَشَفْتَهُ وَكَفَيْتَنِيهِ، فَأَنْتَ وَ لِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ، وَصاحِبُ كُلِّ حاجَةٍ، وَمُنْتَهَىٰ كُلِّ رَغْبَةٍ، فَلَكَ الْحَمْدُ كَثِيراً، وَلَكَ الْمَنُّ فاضِلاً.

خدایا تویی مورد اطمینان من در هر اندوه شدید و تویی امید من در هر سختی و تویی مورد اطمینان و ذخیره‌ام در هر امری که بر من فرود آمد، چه بسیار اندوه شدیدی که دل از آن ناتوان می‌شود و چاره در آن کم می‌گردد و خویش و بیگانه به آن کمک نمی‌دهد و دشمن به خاطر آن زخم‌زبان می‌زند و کارها در آن خسته‌ام می‌کند، آن را به درگاه تو آوردم و از آن به تو شکایت نمودم، از غیر تو در آن رو گرداندم، پس آن را گشودی و برطرف کردی و مرا از آن کفایت نمودی، پس تویی سرپرست هر نعمت و صاحب هر حاجت و نهایت هر رغبت، ستایش بسیار تو راست و احسان فزون تو راست.
نویسنده گوید: این دعا، همان دعاى رسول خدا(صلى‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در روز بدر و احزاب، و دعاى حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) در روز عاشورا است؛
و جز این دعا، دو دعای دیگر از حضرت روایت شده که در روز عاشورا خواندند:
یکی دعایی است که به حضرت سجاد(علیه‌السلام) تعلیم فرمودند، زمانی که ایشان را به سینه خود چسباند درحالی‌که از بدن مبارکشان خون می‌جوشید و این دعا را برای حاجت و نیاز مهم و اندوه و بلای سخت و امر بزرگ دشوار می‌خوانند و آن دعا این است:

بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَبِحَقِّ طهٰ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَىٰ حَوائِجِ السَّائِلِينَ، يَا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرِ، يَا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبِينَ، يَا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومِينَ، يَا راحِمَ الشَّيخِ الْكَبِيرِ، يَا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يَا مَنْ لَا يَحْتاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا.

به‌حق یس و قرآن حکیم و به‌حق طه و قرآن عظیم، ای که بر نیازهای خواهندگان توانایی، ای که آنچه در باطن است می‌دانی، ای خارج کننده غم و اندوه از گرفتاران، ای گشاینده غم از غمناکان، ای رحم کننده به پیرمرد، ای روزی دهنده به کودک صغیر، ای که نیاز به تفسیر نداری، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و با من چنین و چنان کن.
و حاجت خود را بخواه.

یک دیدگاه

  1. حیدری ام:
    قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم

    می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم

    من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

    باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

     

    هنگام وصف، عقل مرا ترک می‌کند

    معراج رفته شأن تو را درک می‌کند

     

    با نور تو زمین شرف آسمان گرفت

    چل روز مصطفی ثمری بی‌کران گرفت

    پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت

    تا آمدم بگویم زهرا، زبان گرفت

     

    گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت

    مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت

     

    مادر سلام! گوشۀ چشمی به ما کنید

    مادر سلام! درد مرا هم دوا کنید

    با این امید در زده‌ام تا که وا کنید

    لطفی به این اسیرِ یتیمِ گدا کنید

     

    حالا اگر چه چادر تو وصله‌دار هست

    من سائلم، همیشه برایم انار هست

     

    یا آیه آیه آیۀ خود «هل أتی» کنی

    یا از کرم لباس عروسی عطا کنی

    چادر امانتی بدهی تا چه‌ها کنی

    یک قوم را به نور خدا آشنا کنی

     

    دنیا تو را نخواست که این‌گونه زشت شد

    خاکی که زیر پای تو آمد، بهشت شد

     

    دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور

    با تو کم است فاصله تا انتهای نور

    همسایه‌ات اگر که شده آشنای نور

    این بوده است از برکات دعای نور

     

    در آسمان نور چه بدری، شبیه توست

    در سال یک شب است که قدری شبیه توست

     

    در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود

    یادآور بهشت خدای جلیل بود

    سرچشمۀ وضوی تو از سلسبیل بود

    جاروی خانۀ تو پر جبرئیل بود

     

    دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد

    آبی که گشت مهریۀ تو، گلاب شد

     

    آنکه تو را به جملۀ «لولاک» می‌شناخت

    درک تو را فراتر از ادراک می‌شناخت

    پرواز را چه کس به جز افلاک می‌شناخت

    بانوی آب را پدر خاک می‌شناخت

     

    نام پدر همیشه به دنبال مادر است

    خیرالعمل محبت زهرا و حیدر است

     

    این روزِ مادری، دل من غیر غم نداشت

    دیگر توان از تو سرودن، قلم نداشت

    رفتم مدینه آنچه که می‌خواستم نداشت

    گفتم زیارتش کنم اما حرم نداشت

     

    مرغ دلم که داشته یک بام و دو هوا

    بی‌اختیار پر زده اکنون به کربلا

     

    حالا عجیب نیست اگر بی‌مقدمه

    پرواز می‌کنیم حوالی علقمه

    آنجا که قد خمیده رسیده است فاطمه

    او روضه‌خوان و در حرم افتاده همهمه

     

    حال و هوای صحن دلم نینوایی است

    شب‌های جمعه فاطمه هم کربلایی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا