دوره تکمیلی / شعر و روضه حضرت معصومه (س) – دخت موسی که بود سینه قم سینایش


 

 

سبک مجلسی 9 شعر و روضه

 

دخت موسی که بود سینۀ قم سینایش
خاک آن طور دل از تربت روح افزایش
بعد صدیقه کبری که بر او باد سلام
نه عجب خوانم ا گر فاطمه زهرایش
یازده حجت حق راحرم پاک اینجاست
زهی از این حرم ُ و مرتبه والایش
خلق گردند شب و روز به دور کعبه
کعبه را طوف به دور حرم زیبایش
کیست این دختر توحید بدین جاه وجلال
که پدر گفت فدایش بشود بابایش
اومده یه برگه پر از سئوال از شهر خودش، در خانه آقا “موسی بن جعفر” در زد، آقا بیرون شهره، چند روز دیگه نمی یاد، خانم “معصومه” فرمود: « کارت چیه مرد؟» عرضه داشت: «بی بی جان من سؤالاتی دارم.» «این چند روز وایسادی سؤال داری بده من برگه رو» برگه رو دادن به بی بی جواب همه رو نوشتن کریمه اهل بیت، نامه رو دادن به این مرد، داشت از شهر بیرون می رفت رسید به “امام کاظم”، «آقاجان هرچی وایسادم نیومدی، سؤالاتی داشتم، آخرش دختر خانومتون بی بی ام زحمت کشید جواب نوشت.» آقا فرمود: «ببینم نامت ُ چه جوابی داده» سؤالهای فقهی همچنین که نگاه کرد تا اون آخر صفحه نگاه کرد، هی هر سئوال ُ می خوند، جواب ُ می خوند می گفت:«باباش فداش بشه.»
روزهای آخر، شونزده، هفده روز پیش نزدیکیهای ساوه بی بی کسالت پیدا کردن و اون ماجرای حرامیان و اومدن گفتن: «بی بی جان قم نزدیکی ماست همه دوست دارن شما بری قم خانم جان ا گه صلاح بدونید شما صاحب اختیاری هر چی شما بگید.» خانم فرمودند: «پس بریم طرف قم.» غوغا شد قم.
بعضی ها دلشون زودتر رفته اونجایی که من می خوام برم.
آنکه ز هجران رضا در به در
روز و شب عاشقی اش در سفر
خواب شبش ذکر نماز شب است
حضرت معصومه همان زینب است
این دختر امام، اونم دختر امام، این خواهر امام اونم خواهر امام، این عمه امام اونم عمه امام،
هر دو ز هجران برادر غمین
این به سفر آن شده محمل نشین
بر سر این ریخته عطر و گلاب
آن زجفا رفته به بزم شراب
این شده زوّار امام رضا
آن شده آوارۀ سر نیزه ها
شهره شده در همۀ عالمین
قصۀ هجران رضا و حسین
لحظه آخر، دیدن یه نامه ای یه کاغذی در دست مبارک بی بی، محکم چسبیده این نامه رو، وقتی آروم آروم دستش ُ باز کردن دیدن نامه امام رضا تو دستش ِ (می خوام ببرمت کربلاها) همون نامه ای که نوشته: «معصومه جان من نمی تونم بیام، تو یه سر به برادر بزن …» آه، زینبم یادگاری دستش بود هی زیر لب داره میگه: «حسین.» آری مردم قم استقبال شایانی کردن، انقدر گل آوردن، انقدر قربونی آوردن، شهر ُ آذین بستن اما هر کی پرسید گفتن: «مگه نمی دونی خواهر امام رضا داره میاد؟» اما بمیرم بیرون دروازه ساعات، آخ ناموس خدا، آی آی آی. این بچه ها گرسنه بودن، برای این نامردا غذاهای معطر می آوردن لابه لای این بچه ها یه دختر سه ساله است حسین، حسین، حسین.

 

بانوای : حاج محمود کریمی

سبک قبلی در دوره تکمیلی ، شعر و روضه(کبوتر بیا با هم پر بزنیم) – سبک بعدی در دوره تکمیلی ، شعر و روضه(سحاب اشک دل و دیده را مصفا کرد)

دکمه بازگشت به بالا