دوره تکمیلی / شعر و روضه امام جواد (ع) – سحاب اشک دل و دیده را مصفا کرد


 

 

سبک مجلسی 10 شعر و روضه

 

سحاب اشک، دل و دیده را مصفا کرد
به باغ چشم، گل گریه را شکوفا کرد
نهم سفیر امامت ز امر حی ودود
جواد آل پیمبر امیر عزت و جود
مهی که همچونیاکان خودجهانتاب است
چوجد تشنه لبش در تجسس آب است
غریب آقا این دلها آماده است، قربون این دلا برم من، قربون این اشکهای چشمتون برم شماها هستید که با سوزتون خوننده رو زنده می کنید .
نوای خسته اش از ظلم ناله ها دارد
نشان ز داغ جگر سوز لاله ها دارد
جهان ز سوز عطش پیش دیده اش تاراست
ز بیکسی چو یدالله سر به دیوار است
طنین نالۀ او عرش را تکان می داد
میان هلهلۀ اهل قصر جان می داد
به عنفوان جوانی ز داغ دل پیر است
ز عمر کوته خود همچو مادرش سیر است
یا جواداالئمه ادرکنی یا شفیع القیامه ادرکنی
دیگه غربت از این بالاتر نمی خوایی که؟!!!
کسی که بر سر خوانش مدام بنشسته
کتاب عمر جوادالائمه را بسته
گفت: «نانجیب! مگه من بد همسری برات بودم مگه من بدکردم بهت؟» یکی از این نانجیب سئوال کنه:«بابا تو که کار خودت ُ کردی دیگه چرا دستور دادی درهای حجره رو ببندن؟» گفت: «نمی خواد صدای پسر فاطمه رو کسی بشنوه.» هر چی آقا فریاد می زد: «آخ جیگرم داره می سوزه.» گفت: «یکی از این کنیزا صدای آقا رو شنید رفت یه ظرف رو آب کرد برگشت طرف حجره، نانجیب ظرف آب ُ گرفت زد روی زمین شکست، گفت: “می خوام با لب تشنه از دنیا بره”.» ای کاش با همین حرفها تموم می کرد. کار از کار گذشت، دستور داد این نانجیب بدن پسر فاطمه رو بردن رو پشت بام، از کجا فهمیدن آقا “جوادالا ئمه” به شهادت رسیده، دیدن بعد از مدتی که گذشت آفتاب که رو بدن پسر فاطمه افتاده بود یه مشت کبوتر اومدن این بالهاشون ُ دست هم
دادن به بدن پسر فاطمه آفتاب نخوره. آی حسین، تنها یه کبوتر بود کربلا گفت: «داداش می بینم آفتاب رو بدنت افتاده داداش می خوام بایستم آفتاب رو بدنت نخوره.» اما اجازه ندادن این کبوتر بایسته، یه وقت دختر کوچولوی “ابی عبدالله” صداش بلند شد: «بابا پاشو ببین عمه ام دارن می کشن.» بابا …. آی حسین …

 

بانوای : حاج محمد طاهری

سبک قبلی در دوره تکمیلی ، شعر و روضه(دخت موسی که بود سینه قم سینایش) – سبک بعدی در دوره تکمیلی ، شعر و روضه(ای دائم از خدا و نبیین تو را سلام)

دکمه بازگشت به بالا