تفسیر مناجات شعبانیه حاج مهدی رسولی
تفسیر مناجات شعبانیه از حاج مهدی رسولی را که میتوانید در ایام ماه شعبان در هیئات مذهبی و مراسم های دعا خوانی استفاده کنید را در ادامه این متن بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
- وَاسمَع نِدایی إذا نادَیتُک :
دارم صدات میزنم ، صدای من رو میشنوی ؟؟
- وَاَقبِل عَلَیَ إذا ناجَیتُک :
دارم با تو نجوا میکنم ، حواست به من هست یا نه مهربون ؟؟ این چه حرفیه ؟؟ مگه میشه خدا نشنوه ؟؟ کنایه از اینه نکنه من دارم صدات میزنم به این ملائکت میگی بهش بگید پاشه بره !! نمیخوام صداش رو بشنوم !! بگید بره ! این موقعی که باید درب خونم میومد نیومد !! میخوام با خودت حرف بزنم
- فَقَد هَرَبتُ إلَیک :
بغلت رو باز کن ، میخوام بیام بغلت ، هَرَبتُ إلَیک دیدید بچه تو حرم امام رضا گم میشه ، لابه لای این جمعیت و این گریهها یک دفعه از دور مادر و که میبینه ، دیدید چه جوری میدَوه سراغ مادر ؟؟ گرم تو آغوشه مادر ، من اینجوری آمدم درب خانت
- مُستَکیناً لَک :
مِسکین یه کاسه گدایی داره ، بیچاره مُستَکین اون کاسه گدایی هم نداره
- وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِک :
آره امشب اینقدر درب خونت پاهام رو زمین میزنم ، چرا داد نزنم ؟! چرا ذلیل درب این خونه نشم ؟! وقتی بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِک همه چی دست خودته
- فَقَد جَعَلتُ الاِقرارَ بِاالذَنبِ إلَیکَ وَسیلَتی :
اومدم بگم غلط کردم ، نفهمی کردم ، جوونی کردم ، من اگه گناه کردم برات شونه بالا ننداختم ، من اگه گناه کردم برات قیافه نگرفتم ، من اگه گناه کردم از سرِ دشمنی نبوده ، جوونی کردم مهربون
دیگر مقالات و تفاسیر سایت را بخوانید:
تفسیر دعای کمیل حاج مرتضی طاهری
- فَلا تَفضَحنی یَومَ القیامهِ عَلی رُووسِ الاَشهاد :
در روایت وارده ، فردای قیامت وسط صحرای محشر ، خیمهای رو به پا میکنن ، یه عده از این مومنان اهل گناه رو وارد این خیمه میکنن ، میگن وقتی نامه عملشون رو دستشون میدن ، صدا گریههاشون بلند میشه ، صدا میزنن خوب !! با این نامه عمل ، میخوای ما رو رسوامون بکنی ؟؟! میخوای آبروی ما رو ببری ؟! ندا میاد بنده من ، اولاً اگه میخواستم آبروتو ببرم که این خیمه رو بنا نمیکردم !! دوماً توی اون دنیا گناه کردی ، بلند شدی پوزخند زدی نزدمت !! الان که داری زار میزنی چه جوری بزنمت ؟؟! خدایا آبروی ما رو نبر ، پیش هرکی هم آبروی ما رو میبری پیش مادرش بیآبرومون نکن، آیت الله سید احمد مستنبط در کتاب شریف القطره ، این روایت رو میفرمایند : وقتی نامه عمل رو میدن دستش ، میگن گریه کن حسینی ؟؟! معلومه از گریه کردنت ! نامه عملت رو بگیر برو سوال و جوابت با اربابته ! با آقاته ! دارم به خودم میگم ، جوونها شما هم بشنوید ، نامه عملم رو دستم بدن ، گیرم منو ببخشه آقام ، گیرم وساطت کنه ، ضمانت کنه ، بیآبرویی شو چیکار کنم ؟؟ شرمندگیشو کجا ببریم ؟؟
- إلهی إعتذاری إلَیکَ إعتذارُ مَن لَم یَستَغنِ عَن قَبولِ عُذره :
آخ آخ بمیرم برای این یه جمله ! چه اعتذاری ؟! چه توبهای؟! دیدید مثلاً میخوایم بریم از کسی عذرخواهی کنیم ؟؟ عذرخواهی میکنی بعد میگی حالا امروز قبول نکرد ! فردا دوباره میام ازش عذرخواهی میکنم ! به پاش میفتم ! میرم میگم فلانی بهش میگه ، میبخشه بالاخره ! یه بار اینجوری داری عذرخواهی میکنی اما این عذرخواهی که اینجا امیرالمومنین میفرمایند ، این عذر خواهی یه چیز دیگست ، میخوام مثالش رو بزنم شاید اینجوری جا بیفته ، بالا دار بردنش ، طنابم دور گردنش انداختن ، دیگه توی اون صدم ثانیه ها نگاهش افتاد به اون اولیاء دَم ، مثلاً مادر مقتول رو آوردن ، این بیچاره بالای دار طناب دور گردنش ، چه جوری نگاه میکنه ، با اون نگاهش داره التماس میکنه ، مادر ازم بگذر ! دیگه الان نگذری این چهارپایه رو رد کنن کار من تمومه ! یه همچین اضطراری میخواد ! من اینجوری دارم عذرخواهی میکنم
- فَاقبَل عُذری :
من میخواستم شهید بشم ، منو از خوبها جدا نکن ، فرمود برای بعضیها تو سرنوشتشون شهادت هست ، نوشته شده بود ، اما اینقده گناه میکنن… با چه فرمولی به اینها رسیدن ؟! چی نشونشون دادن من نمیدونم ؟! میگه تو دزفول میومد وامیستاد دمه درب پادگان ، بچهها میخواستن برن بیرون ، میپرید روی چهارپایه صدا میزد : بچهها هرنگاه حرام شش ماه شهادت رو عقب میندازه ! میگه تو سرنوشتش بود شهید بشه ، اینقده گناه میکنه ، همین جوری عقب میفته دیگه به شهادت نمیرسه ! خدا میدونه چقدر عقب افتادم ! مهربون من رو برسون ، مهربون قافله رفت من جا موندم
- وَ إن أدخَلتَنِی النارَ أعلَمتُ أهلَها أنی اُحِبُک :
تو منو تو آتیش بنداز یه قِشقِرِقی توی اون آتیش به پا کنم، وسط آتیش داد و هَوار راه میاَندازم : آی مردم من دوستش دارم ، آی مردم اگه من رو میسوزونه از خودمه ، صاحبمه ، خالقمه ، من برات وسط آتیش مشتری جمع میکنم ، از کی یاد گرفتی ؟؟! از اون خانمی که وسط آتیش برای علی مشتری جمع میکرد ! وقتی درب خونه رو آتیش زدن ، ما بین درب و دیوار صدا زد آقا بشین ! کَأنَ صدا داره میاد ، صدای خدیجه سلام الله علیها ، فاطمه من؟ دختر من؟ عزیز مادر نترسیها پشت درب ! فاطمه جان محکم بایست ، علی کسی رو نداره ؟! وای مادرم مادرم … امشب شهدایی شد ، فرمانده تخریبه ، میگه دیدم رو مین منور خوابید ، برای اینکه عملیات لو نره خودش رو انداخت رو مین منور ، همه بچهها از کنارش رد شدن ، نوجوونه کم سن و ساله ! آمدم جلو ، میگه دیدم داره میسوزه، لبهاش آروم آروم به هم میخوره ، گوشم رو آوردم کنارش ببینم چی میگه ؟! دیدم آذریه ، هی آروم زیر لب میگه وای نَه نَه وای نَه نَه ! هنوز جیگرمون از همون آتیش داره میسوزه مادر ، الهی نمیریم قربونی تو بشیم مادر ، الهی بلا گردونت بشیم مادر … یه جمله میگم حقش ادا بشه ان شالله !!
تو که میسوختی، محسن عجب آغوش گرمی داشت از این غم هیچکس مثل رباب آتش نمیگیرد
لالالالا یه کم دیگه دووم بیار یه کم دیگه دندون روی جگر بزار
رفته عموت آب بیاره الان میاد داره صدای تکبیرش میاد
لالایی گُلم دیگه جون نداره لالایی ان شالله بارون بباره
دل و جان در گروِ حضرت جانان داریم
آنچه نعمت بُوَد از محضر ایشان داریم
پیر میخانه عُشاق ، خمینی فرمود
هرچه داریم زسالار شهیدان داریم