بسم الله الرحمن الرحیم
- فَقُلتَ قُل لا أسأَلُکُم عَلَیهِ أجرا إلاالمَوَدَهَ فِی القُربی :
خداوند به پیغمبر دستور داد به مردم اینطور ابلاغ کن: من از شما اجر رسالت نمیخوام، جز محبت نزدیکان و خویشانم از شما چیز دیگه نمیخوام. آقا اگه شما سفارش نمیکردی اینها با بچه های شما چه میکردن یا رسول الله؟؟!
- وَزَوَجَهُ ابنَتَهُ سَیِدَهَ نِساءِالعالَمین :
زهرا رو به تزویج علی درآورد، دست زهرا رو در دستان علی گذاشت، فرمود یااباالحسن : هذِهِ وَدیعَهُ الله وَ وَدیعَهُ رَسوله … علی جانم این دختر امانت خدا و پیغمبره … فَاحفَظنی وَاحفَظِ الله فیها … علی مواظب امانتم باش،یه جمله بگم و رد بشم : اون موقعی که مردم مدینه خواب بودن، علی اومد عزیزشو دفن کنه، وقتی با پیغمبر حرف زد، قبلش چه کرد ؟؟ شیخ طوسی نوشته: همچین که دست از خاک زهرا برداشت، این دستها رو به هم زد، غم و اندوه به قلبش هجوم آورد … وَ أرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَیه … علی شروع کرد های های گریه کردن، رو کرد سمت قبر پیغمبر شروع کرد درد و دل کردن، اونجا فرمود : یارسول الله امانت برگردانده شد، یعنی من امانت داری کردم.
- یَحذو حَذوَ الرَسول صلی اللهُ عَلَیهِما وَ آلِهِما :
علی جا پای پیغمبر میگذاشت، در نهج البلاغه سید رضی نقل کرده آقا فرمود : همه جا دنبال پیغمبر بود، جا پای پیغمبر میگذاشت.
- قَد وَتَرَ فیهِ صَنادیدَالعَرَب وَقَتَلَ أبطالَهُم، وَ ناوَشَ ذوبانَهُم، فَأَودَعَ قُلوبَهُم، أحقاداً بَدریَهً وَ خَیبَریَه وَ حُنَینیَه وَ غَیرَهُن :
گردنکشان عرب رو به خاک انداخت، دلهای اینها پر از کینه شد، کینه هاشون رو نگه داشتن
- وَقَتَلَهُ أشقی الاَشقیاء مِنَ الاَوَلینَ وَلآخِرین، یَتبَعُ أشقی الاَولین:
یک وقت از محراب مسجد کوفه صدای علی بلند شد، فُزتُ وَربِ الکَعبَه، یه صدای دیگه هم شنیده شد ، منادی از آسمان صدا زد : تَهَدَمَت واللهِ أرکانُ الهُدی قُتِلَ وَصیٌ المُجتَبی قُتِلَ علیٌ المُرتَضی … مردم علی رو کشتن، در روایت هست امام حسن به کمک اصحاب علی رو بردن صحن مسجد کوفه، امیرالمومنین از شدت ضربه بیهوش شده، سر به دامن پسر گذاشته، امام حسن داره گریه میکنه، قطرات اشک کریم اهل بیت روی گونههاش افتاد، چشمها رو باز کرد، پسرم چرا گریه میکنی؟؟ عرضه داشت ای پدر کمرم رو شکستی!! خودت فهمیدی دیگه !!؟؟ بقیشو رفتی کربلا.
- اینجا به چشمات التماس کن!! میخواد بفرماید برای بچه های پیغمبر و علی همه باید گریه کنن، به چشمات بگو یه عمری من به حرف تو گوش دادم هر صحنه حرامی رو نگاه کردم، حالا تو بیا به حرف من گوش بده ، میخوام برای بچه های پیغمبر ندبه کنم، ناله بزنم، گریه کنم… فَعَلَی الاَطائبِ مِن أهلِ بَیتِ محمد وَ علیِ صلی اللهُ عَلَیهِما وَ آلِهِما … فَلیَبکِ الباکون…
- اومدم امروز باهات آشتی کنم یاصاحب الزمان، مدتی شده باهات قهرم، مدتی شده از درب خونت رفتم، همش هم تقصیر خودمه، وگرنه من ندبه خون نیستم، مولا ازم ناراحته، اومدم دل مولا رو به دست بیارم، مثل اون آقای غریبی که راوی میگه: کربلا دیدم داره میلرزه، گفتم ای حُر برای تو بَده!! تو برای کار مهمی اومدی!! یه نگاهی به من کرد گفت ای مهاجر ؟؟!! وَالله اُخَیِرُ نَفسی بَینَ الجَنَهِ وَ النار … خودم رو بین بهشت و جهنم میبینم، تصمیم خودش رو گرفت، نهیبی به اسبش زد، آرام آرام اومد سمت سپاه امام حسین، راوی میگه دو کار هم کرد : اول دستها رو روی سر گذاشت، یه جملاتی هم زیر لب زمزمه میکرد: اللهُمَ إلَیکَ أنَبتُ فَتُب عَلَیَ… خدایا من به سمت تو روی آوردم، توبه من رو قبول کن، من دل دوستان تو رو لرزوندم، خدایا من این دختر بچه ها رو ترسوندم. اومد مقابل آقا ایستاد، یه سوال فقط کرد : هَل تَرالی مِن تَوبَه … راه برگشتی هست یا نه؟؟! آقا فرمود : نَعَم یَتوبُ الله عَلَیکَ … خدا میبخشه ، یه جمله دیگه ای هم فرمود که من این رو میخوام به امام زمان بگم آقا؟؟ همون جمله ای که جدت به حُر گفت اگه امروز به این جوونها ، به ما بگی آقائیه توئه، فرمود : إرفَع رَأسَکَ یا شَیخ … پیرمرد سرت رو بلند کن، درب این خونه کسی سرافکنده نیست. میشه ما امروز صدای داوودیه تو رو بشنویم؟؟ که بفرمایی آی جوون؟ سرت رو بلند کن، اشکال نداره دوباره شروع کن، امروز به ما بگی من دعاتون می کنم
- هَل مِن مُعینٍ فَاُطیلَ مَعَهُ العَویلَ وَ البُکاء :
یه همراهی، یه رفیقی هست که با هم بنشینیم ناله فراق سر بدیم.
- وَ أبَرتَ العُتاهَ وَ جَحَدَهَ الحَق وَ قَطَعتَ دابِرَ المُتِکَبِرین وَ اجتَثَثتَ اُصول الظالمین :
یعنی میشه آقا اون موقعی رو ببینم که ما گرد شما حلقه زدیم، تو زمین رو از عدل و داد پر کردی، سزای نامردای عالم رو دادی، ریشَهشون رو کندی، ما اینجا دلمون خنک بشه، از ته دل صدا بزنیم: وَ نَحنُ نَقول ألحَمدُ للهِ رَبِ العالَمین.
